سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو کار با هم چه ناهمگون است و ناسازوار ، کارى که لذتش رود و گناهش ماند ، و کارى که رنجش برود و پاداشش ماند . [نهج البلاغه]

فاصله

 

اینکه میگن کوه به آدم استقامت رو یاد میده برام یه جمله تکراری بود.   یه جورایی فک کردن به این چیزای تکراری مث فک کردن به تک تک نفاساییه که می کشی . اما اون موقع که فرداش امتحان ترم آزشیمی داشتم ،به هر کدوم از دوستام گفتم بریم کوه از تعجب خنده شون گرفته بود آخه اونا قبلاً که رفته بودن می دونستن متر2600 توبرف چیه اونم روز قبل امتحان ترم بدون کفش و لباسای درس درمون ؛اما اون موقع که نزدیکای قله انگشتای دستم از شدت سرما ورم کرده بود و دیگه حرکت نمی کرد ، اون موقع که 300متر به قله پر برف نشستم وگفتم دیگه نمی تونم و تا حالا تو تمام عمرم این طور چیزی رو که به زبونم می اومد و با تمام وجودنخواستم . به اصرار دیگران پاشدم، با دستام پاهامو بالا می بردم ،ادامه دادمم و وقتی به قله رسیدم واقعاً به این پی بردم که کوه چیه البته راستش اون موقع پی نبردم اون موقع اصلاً نای حرف زدن  نداشتم و کوهنوردی رواحمقانه ترین کار دنیا دونستم چه  برسه به پی بردن و این حرفا .

فرداش سر امتحان دستام می لرزید و نمی تونستم سرمای سنگ زیر دستمو تحمل کنم و این شد که  با خانم لطیفی به خاطر اینکه رو سنگای آزمایشگا امتحان می گیره بحثم شد. حالا جالب اینجاست وقتی نمره ها اومد هم اتاقیام شاکی شدن که اشتباه شده چون از همشون بیشتر شدم وهم گروهیم سمانه که چون می خواست درس بخونه با من نیومد 12-13 شدومن شدم16وجالب تر اینکه برا اون درس بیشتر گزارشا رویا  سر کلاس زنگ قبل که فیزیک داشتیم می نوشتم یا اگه زحمت می کشیدم روز قبل با کمک گزارش های کامل دوستا ن گرامی ونیکوکاراز جمله مهندس باقری ( که همین جا جا داره از زحمت های بی نظیرشون در امر گزارش نویسی تشکر کنم) مینوشتم اما نمی دونم چرا اکثر مواقع همراه روپوش جا می موند و من می موندم و خانم لطیفی و منفی هایی که برام ردیف می کرد . فقط حیف این درس 1واحد داشت و این روش رو که روی همه درسا به مقتضیات هر درس پیاده می کردم در موارد معدود از جمله همون فیزیک جواب نداد و فقط موفق به پاس کردن شدم و این شدکه اون ترم معدلم در آستانه ی مشروطیت قرار گرفت.  




ELAHE006 ::: جمعه 87/6/1::: ساعت 2:55 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 5


کل بازدید :21541
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
ELAHE006
گفت:مسافری!؟..... مقصدت کجاست؟ گفتم:..هر مسافر وقتی به مقصد می رسد می ایستد ،ایستادن را دوست ندارم. مقصد من رفتن است.
 
>>آرشیو شده ها<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<